شاه كار رضا شاه!

نويسنده: فاطمه گودرزي
رضاخان پس از سفر به تركيه، در جريان مدرن سازي كشور درصدد برآمد حوزه اي از فرهنگ و سنت جامعه را نيز متحول سازد و تصور مي كرد كه با تغيير پوشش افراد جامعه مي تواند گامي اساسي در راه تجددگرايي مردم ايران بردارد. در حين تكاپوي مدرن سازي شاه، آنان نيز كه پس از نگاهي به دنياي اطراف خود احساس عقب ماندگي و انحطاط كرده و ديگران را مترقي و توسعه يافته و فاصله بين خود و غرب را به درازاي تاريخ مي انگاشتند، در عين گيجي و مبهوتي هم آهنگ نوگرايي شاه شدند و خود و جامعه اي را كه روزي پرچمدار علم و منطق و فلسفه بود، رها كرده و با خيال خامشان پنداشتند كه غرب توانمندي خويش را مديون برهنگي زنان است، پس ما هم همان كنيم كه آنان كرده اند.
و اين شد كه جريان كشف حجاب توسط رضاخان با همراهي و همكاري فراوان اين قشر از روشنفكرمآبان به طور جدي در دستور كار هيأت حاكمه قرار گرفت و اين كج راهه پهلوي در 17 دي ماه سال 1314 از جانب حاكميت شاهنشاهي ايران رسميت يافت. تفكري كه پس از گذشت بيش از 70 سال هنوز هم در ميان برخي افراد جامعه مورد حمايت است و با هر جرقه اي رخ مي نمايد. كه در آن زمان هم اگر نبود هوشياري عميق و مبارزات سخت و دليرانه زنان مسلمان و آزاده آن روزگار، اين ماجراي ننگين بند بند فرهنگ و شرف و هويت اين مرز و بوم را از هم مي پاشيد.
حال اين رخداد كه به نوعي شروع بحث تهاجم فرهنگي به شكل جدي آن بوده است، بهانه اي شد تا به بررسي برخي ايرادها و اشكالات مطرح شده نسبت به مقوله حجاب در جامعه امروز ايران اسلامي بپردازيم.
با پرداختن به تاريخچه حجاب درمي يابيم كه پوشش و حجاب ويژه دين اسلام نبوده است و با تنوع شكلي نه چندان دور از هم ميان پيروان اديان الهي و اقوام و قبايل مختلف در اعصار متمادي و گوناگون مورد استفاده قرار مي گرفته است.
پيش از آنكه حجاب، اسلامي باشد، مي توان گفت كه ايراني بوده است. و البته آنچه حجاب را در اسلام با ساير اديان متمايز مي سازد، دلايل و اسلوب خاصي است كه براي حفظ آن در اين دين مبين برشمرده شده است.
در بحث ايراداتي كه به مقوله حجاب اسلامي وارد مي شود، به نظرم يك تواتر تاريخي وجود دارد، بدين معنا كه در برهه هاي پياپي تاريخي به نوعي با رنگ و لعابي نه چندان نو تكرار مي شوند كه همواره عده اي بدون ميل به شنيدن پاسخ(!) رغبت نسبتاً عجيبي به تكرار آن در مجامع گوناگون همچون دانشگاه دارند و به تبع اين اهمال كاري در موضع استماع پاسخ، همچنان نظرات خود را با آب و تاب فراوان و مصداق سازي هاي بسيار از شرق و غرب و آسمان و زمين بيان مي سازند؛
1- از جمله اين ايرادات نسبت به حفظ حجاب آن است كه پوشيدگي و حجاب زن را كاري غيرمنطقي و فاقد دليلي قابل دفاع مي دانند كه در پاسخي كوتاه از زبان شهيد مطهري (ره) مي توان بيان كرد: «حجاب در مفهوم اسلامي آن از جنبه هاي مختلف رواني و خانوادگي و حتي از جنبه بالارفتن ارزش زن، منطقي معقول دارد.» ( كه البته توضيح اين جنبه ها از حوصله و هدف اصلي اين نوشته خارج است)
2- دوم آنكه مي گويند حجاب سلب كننده ي حق آزادي زن مي باشد كه از حقوق طبيعي هر انساني است و اين پوشيدگي به نوعي او را محبوس و زنداني مي كند و به حيثيت انساني و عزت او لطمه وارد مي سازد كه بر اساس عقل و منطق هم هيچ كس حق اسير كردن و به بردگي درآوردن ديگري را ندارد.
در پاسخ به اين اشكال ابتدا بايد دانست كه تعريف ايشان از آزادي چيست كه حجاب را محدود كننده ي آن مي دانند. به حتم اين تعريف ناظر به عقايد مكاتب غربي است، چرا كه از آن منظر است كه اين انتقاد را مي نمايد. آنان معتقدند آزادي محترم است تا بدانجا كه براي آزادي ديگران محدوديت ايجاد نكند، يعني حد آزادي مساوي است با آزادي ديگران.
آيا پيروان اين عقيده، قدرت و زور همه انسان ها را يكسان فرض كرده اند كه از ياد برده اند با وجود قدرت متفاوت افراد چه كسي مي خواهد از زورمندان عليه ضعيفان در جامعه دفاع كند و چه كسي تصميم مي گيرد كه زورگويان به زنان، قشري از جامعه كه به گفته علي عليه السلام و البته بر اساس طبيعت شان "ريحانه اند نه قهرمانه"، زور نگويند، آنان را با مشكل مواجه نسازند و ديگر آنكه با اين تعريف كه ارائه مي دهند، تكليف حريم انسان ها، همچون حريم احساسات افراد كه غير قابل كنترل هستند، چه مي شود؟ آيا به زور قانون و امنيتي اداره كردن جامعه مي توان خانواده، اين عضو حساس اجتماع را نيز تحت كنترل درآورد؟ كه اين چنين بي محابا دامنه تعريف را گسترده و باز مي گذارند و بر طبل آزادي كامل انسان ها مي كوبند.
از نظر اسلام كه انگشت اتهامشان به سمت آن است، آزادي انسان ها در عين محترم بودن در چارچوب دو امر اساسي بايد محدود گردد؛ مراعات حريم انساني و مراعات مصلحت ديگران (و نه منفعت آنان). بر اين اساس فرق بسياري است بين به اسارت درآوردن زن، با مقيد ساختن او در اتخاذ روشي خاص و پسنديده در معاشرت با ديگران به منظور رعايت پاره اي از مصالح اجتماعي. بدين معنا نه تنها وضع اين قانون الهي منافي حيثيت انساني و محدود كننده آزادي زن نمي باشد، بلكه بدين وسيله عرصه را براي حضور اجتماعي و فعاليت مفيد و مؤثر او در جامعه مهيا مي سازد. در عين حال كه به افراد جامعه گوشزد مي كند كه با در نظر گرفتن بعد انساني زن با او تعامل نمايند، نه با آن بعد از زنانگي زن كه معطوف به كانون خانواده است.
اسلام با اتخاذ اين روش (حفظ حجاب) از خوي تجاوزگري مرد و مورد ظلم واقع شدن زن جلوگيري مي نمايد و تا آخرين حد ممكن مقام و شرافت انساني زن را در اجتماع بالا مي برد و بدين روش زن را در قالب حجاب تكريم مي نمايد.
3- مطلب ديگري كه آنان بيان مي كنند اين است كه حجاب سبب ركود فعاليت هاي زن و عدم حضور او در فرآيند كار و توليد و به تبع آن فلج شدن نيروي نيمي از افراد اجتماع مي شود. و از آن رو كه سعادت بشر در گرو پرورش كليه استعدادهاست، اسلام با اين وسيله مانع به فعليت رسيدن استعدادهاي خدادادي زن در اين حوزه مي شود.
بايد پاسخ داد كه اسلام با پرورش استعدادها موافق بوده و تمام استعدادها را دريافته است و به ميزان صحيحي هر يك از آنان را پرورانده است و هرگز باعث تضييع برخي به منظور رشد استعدادي ديگر نشده است. با توجه به پاسخي كه بر مطلب قبل داديم استعمال حجاب به منظور حبس زن در خانه و ممانعت از حضور او در اجتماع به هيچ وجه جايگاهي ندارد.
مبناي حجاب در اسلام آن است كه التذاذات جنسي در محيط خانوادگي و به همسر مشروع اختصاص يابد و محيط اجتماع با در نظر گرفتن بعد انساني زن و مرد، به صورت خالص منحصر به كار و فعاليت باشد. قوانين اسلام در اين حوزه به زن اجازه نمي دهد كه پس از خروج از خانه در اجتماع موجبات تحريك مردان را فراهم سازد و همچنين به مرد هم اجازه چشم چراني نمي دهد. چنين حجابي نه تنها نيروي كار را فلج نمي كند، بلكه موجب تقويت اين نيرو در اجتماع نيز مي گردد و به بهانه فلج شدن نيمي از افراد جامعه نمي توان با بي حجابي و بي بند و باري، نيروي تمامي افراد از زن و مرد را فلج كرد.
4- و نهايتاً مطلبي كه علاوه بر معتقدين به مكاتب غربي به ويژه مكتب روانكاوي فرويد در ميان افراد جامعه ما نيز بيان و مطرح مي شود آنست كه گفته مي شود ايجاد حريم ميان زن و مرد به اشتياق ها و التهاب ها مي افزايد و طبق اصل "الانسان حريص علي ما منع منه" منع و ردع باعث ايجاد حرص و ولع نسبت به مسايل جنسي مي گردد و علاوه بر آن سركوب كردن اين غرايز نيز به بروز انواع بيماري و اختلالات روحي و رواني مي انجامد. پس براي تقليل اين حرص و كلاً جلوگيري از ايجاد آن، روابط ميان افراد بايد آزاد و بي هيچ قيد و بندي باشد و با برداشته شدن حجاب معتقدند كه پس از مدت كوتاهي چونان جوامع غربي و اروپايي همه چيز عادي شده و ديگر كسي معترض ديگري نمي شود و از درصد بالاي تعدي و تجاوزاتي كه محدوديت حجاب موجب آن مي شود، كاسته مي گردد.
در مقام پاسخ بايد پرسيد ريشه جمله "الانسان حريص علي ما منع منه" از كجاست؟ و اين حرص و ولعي كه از آن ياد مي كنند آيا قابل كنترل هست و يا اصلاً مي توان از اين حرص به نفع انسان بهره برد يا خير؟ و جايگاه خانواده در كنترل اين حرص و ولع به چه ميزان است؟
تا به آنجا كه بررسي شده اين جمله منتسب به فرد خاصي نمي باشد و تنها به علت استعمال فراوان توسط عموم مردم به فراخور برخي موضوعات مورد استفاده قرار مي گيرد. اما اينكه آيا صحيح است يا خير، بايد گفت كه غلط است اگر بگوييم انسان نسبت به "هر آنچه" از آن منع مي شود "هميشه" ولع خواهد داشت، بلكه بايد توضيح داد كه انسان نسبت به چيزي حرص مي ورزد كه هم از آن منع شود و هم به سمت آن تحريك گردد، اما اگر امري اصلاً عرضه نگردد و يا كمتر موجب بيداري تمنايي در فرد شود اين حس هم كمتر بدان جلب خواهد شد و با فرض چنين امري، بدون شك تبرج و خودنمايي زن در اجتماع و معاشرت هاي آزاد به مراتب بيشتر از محروميت و عدم دسترسي سبب انحراف جنسي مي شود. كه دليل آن هم كاملاً مشخص است، چرا كه غريزه جنسي در انسان داراي دو جنبه جسماني و روحاني است كه غرب از جنبه روحاني آن غافل مانده و به همين دليل بي حجابي و روابط آزاد را راه حل نهايي فروكش كردن حرص در اين زمينه مي داند. چرا كه برخلاف بعد جسماني انسان كه اين غريزه در آن اشباع پذير است، در بعد روحي اين احساس به دليل عدم اشباع پذيري خود را به صورت ميل به تنوع طلبي نمايان مي سازد و اين عطش روحي (هوس) در اين غريزه انسان را تا بدانجا پيش مي برد كه روح ديگر با هيچ چيز آرام نمي گيرد و عشق به معناي واقعي آن در آدمي مي ميرد و جاي خود را به طبيعتي هرزه و بي بند و بار مي دهد. اينجاست كه بر خلاف مسيحيت كه نفس را با رياضت و سختي سركوب مي كند، اسلام به انجام مسايل جنسي در حد طبيعي و در چارچوب مشخص آن و جلوگيري از طغيان و سركشي اين ميل به وسيله تهييج آن، دستور مي دهد. چنان كه گفتيم در اين مكتب اصل بر پروراندن استعدادهاي انسان بنابر مصلحتش است، نه پَر دادن كه دائر مدار منفعت است.
جالب است كه روشنفكر نمايان هميشه تاريخ در پي همين پَر دادن ها بوده اند و علاقه مند به طي كردن دوباره اين راه رفته و شكست خورده غرب كه همواره نيز موجب اضمحلال بنيان هاي اساسي آن جوامع شده است. بد نيست كه همين افراد هر از چندگاهي سري به آمارهاي واقعي، پليسي و يا قضايي آن كشورها زنند و خود نظاره كنند كه نسخه غرب براي جلوگيري از عقده هاي ناشي از محدوديت جنسي كه پيروي و اطاعت مطلق از اين غريزه طغيان گر و معاشرت هاي آزاد و بي بند و باري مي باشد، چه آمار تكان دهنده اي از فجايع و تعرضات در آن جوامع را به بار آورده است.
و چه زيباست فلسفه ايجاد حريم ها، اين حفظ پوشش از جانب زن و كنترل و خودنگهداري توسط مرد كه نتيجه اش رشد احساسي عالي و لطيف و رقيق در انسان باشد كه رغبت به ازدواج را در او بالا برده و با جلوگيري از تبديل اين تمناي شديد به حرص و آز و شهوت راني، مبدل شدن آن به شور و عشق و تغزل در صحنه عفاف در كانون خانواده اي مستحكم را به تصوير كشد.
در پايان تمام كساني را كه نسبت به آموزه هاي اسلامي ترديد و شبهه دارند را دعوت مي كنم كه ابتدا با خالي كردن ذهن شان از ارزش ها و مصداق هاي رايج جوامع، درصدد يافتن مفاهيم و ارزش هاي واقعي در حوزه آموزه هاي اين دين باشند و نگاه خود را معطوف به اين جريان سازند كه اسلام يك نظام و سيستم متصل و مرتبط به هم است و براي شناسايي و تفكيك صحيح برخي گزاره ها بايد ناظر به كل اين سيستم اتخاذ نظر كرد و به جاي احساسي برخورد كردن در چارچوب مصداق هاي نامناسب به تعمق پيرامون مفهوم و فلسفه اصلي احكام اسلامي به خصوص در حوزه زنان پرداخت.

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله